کد یونیک: EP_4234
کتاب چند کیلو خرما برای مراسم تدفین فیلمنامهای از سامان سالور است که با بازی محسن تنابنده، نادر فلاح و محسن نامجو به یکی از آثار موفق سینمای ایران تبدیل شد. این فیلم توانست جوایز زیادی کسب کند و در فستیوال بینالمللی لوکارنو جایزه یوزپلنگ طلایی بهترین فیلم در بخش سینماگران معاصر را به خود اختصاص ده
+ بیشترکتاب چند کیلو خرما برای مراسم تدفین فیلمنامهای از سامان سالور است که با بازی محسن تنابنده، نادر فلاح و محسن نامجو به یکی از آثار موفق سینمای ایران تبدیل شد. این فیلم توانست جوایز زیادی کسب کند و در فستیوال بینالمللی لوکارنو جایزه یوزپلنگ طلایی بهترین فیلم در بخش سینماگران معاصر را به خود اختصاص دهد. چند ماه بعد، این فیلم به عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در شهر نانت انتخاب شد و جایزه بزرگ داوران فستیوال بینالمللی سه قاره نانت، بالن طلایی را برای سینمای ایران به ارمغان آورد.
فیلم چند کیلو خرما برای مراسم تدفین که در سال ۱۳۸۴ ساخته شد، در جشنواره فیلم فجر نظر داوران را جلب نکرد، اما در سه رشته کاندیدای جشنواره کن شد. در این فیلم محسن تنابنده، نادر فلاح، محسن نامجو، محمود نظرعليان و زندهیاد حسن رشید قامت و رضا طرهانی به ایفای نقش پرداختند. داستان فیلم درباره دو دوست به نامهای صدری و یدی است که در یک پمپ بنزین قدیمی کار میکردند. این پمپ بنزین به دلیل تغییر مسیر جاده سالها متروک شده است و داستان حول محور زندگی آنها و تحولات این مکان میچرخد.
بخشی از کتاب چند کیلو خرما برای مراسم تدفین
روز – داخلی – بقالی کوچک
در سیاهی، صدای بسم الله الرحمن الرحیم مرد بقال را میشنویم که چهرهاش را نمیبینیم، همزمان کرکرۀ فلزی مغازۀ کوچک بالا میرود و حالا به وضوح به چهرۀ بیروح و سرد عروج نزدیک میشویم که ماشین نعشکش ،پشتش پارک شده و درون دوربین حرف میزند:
عروج: چند کیلو خرما می خوام واسه مراسم تدفین.....
روز – خارجی – پمپ بنزینی متروک در جغرافیایی بی مکان
سایۀ مردی نقش بسته بر زمین که از جایی بالا میآیدو با میلۀ بلندی مشغول وررفتن با سقف پمپب نزین میگردد. تصویر بازتر میشود: «صدری» کامل مردی با سبیلهای پرپشت که یک سمت صورتش سوخته و یکی از چشمانش نیمه بسته است، باصورتی ضمخت ، انگار در کمرش هم مشکلیست و به سمتی قوز دارد و متمایل است، تمام سعیاش را میکند تا با میلهای که در دست دارد سقف پمپ بنزین متروک را تعمیر کند. انعکاس تمام قد صدری که لباس یکسرۀ کارگران پمپ بنزین به تن دارد و کلاهی پشمی به سر در شیشۀ یکی از پمپهای فرسوده که شماره لیتر بنزینش ثابت شده به وضوح دیده میشود که با صدای واق واق سگی به سمتی مینگرد.
غروب- خارجی – بیرون پمپ بنزین - کوهپایهای برفگیر
با ورود و آمدن ابرهای تیره و زیاد شدنشان، صدری که در نزدیکی پمپ بنزین متروک مراقب اطراف است و سر به بالا دارد نگران، آسمان را میبیند.
همزمان و پس از لحظهای «یدی» جوانکی خام و بی تجربه که کم سن و سالتر از صدری مینماید با صورتی آفتاب سوخته، لاغر و بیجان به او اضافه شده،باگوشۀ چشم درحالیکه ناشیانه از وی تقلید میکند سرش را بالا گرفته به ابرهای سیاه مینگرد و سعی بر این دارد تا در بی محلی صدری، خود را آشفته و نگران نشان دهد.
روز – محل جدا شدن جادۀ اصلی و فرعی + بدنۀ مینی بوس قدیمی در پمپ بنزین متروک
برف میبارد.چندین ماشین سنگین و سبک از جادهای که حالا مسیر عوض کرده و به سمتی دیگر رفته میگذرند. در گوشهای از پمپ بنزین متروک، بدنۀ مینی بوسی قدیمی و بدون چرخک ه در زمین کار گذاشته شده، با دو تخت درونش و ابزارهای ابتدایی یک زندگی معمولی، ظاهراً محل اسکان وزندگی صدری و یدی است.
یدی انگار سردش است از درون بدنۀ مینی بوس جلوآمده از شیشۀ انتهایی و شکستۀ مینی بوس سرک میکشد و با دیدن دانههای ریز برف، کلافه و مستأصل پلاستیک پوشانده شده بر شیشه را میکشد و ترمیم میکند تا بیش از این سرما و بوران برف به داخل محل زندگی نشان نفوذ نکند.
این کتاب ، در پنجره هم اکنون در دسترس شماست
پنجره بازار جامع آنلاین خرید و فروش کتاب
دسته بندی : | |
---|---|
کد کتاب : | EP_4234 |
ناشر : |
انتشارات نشر چلچله
|
مولف : | |
قطع : | رقعی |
تعداد جلد : | 1 جلد |
نوع جلد : | جلد نرم |
تعداد صفحات : | 90 |
شابک : | 978-6-2272-4108-2 |
نوبت چاپ : | 1 |
سال چاپ : | 1403 |
وزن : | 1000 گرم |
کتاب به سبد خرید افزوده شد!
امکان افزودن تعداد بیشتر به سبد خرید وجود ندارد!
دیدگاهی ثبت نشده است.