کد یونیک: EP_5346
خراسان رضوی
نعیمه صداش میلرزید، عمق اتفاقی که افتاده بود تازه پیش چشمش داشت دهان باز میکرد. حامد ماشین را خاموش کرده بود و نزدیک خانه طوری که نعیمه اورا نبیند کنار چشمهای آذین رژه میرفت. - آذین خانوم جان! به روح مادرم قسم من به هیچی دست نزدم... اگه میخواستم از این دست کجیا کنم، الان وضعم این بود؟ و با دست
+ بیشترخراسان رضوی
نعیمه صداش میلرزید، عمق اتفاقی که افتاده بود تازه پیش چشمش داشت دهان باز میکرد. حامد ماشین را خاموش کرده بود و نزدیک خانه طوری که نعیمه اورا نبیند کنار چشمهای آذین رژه میرفت.
- آذین خانوم جان! به روح مادرم قسم من به هیچی دست نزدم... اگه میخواستم از این دست کجیا کنم، الان وضعم این بود؟ و با دست دیوارهای زهوار در رفته حیاط کوچک خانه را نشان داد.
نعیمه با چشم های خستهای که حالا تو تاریکی حیاط فقط دوتا تکه سفیدی بیشتر نبود، با انگشت موهای کمی جوگندمی شده کنار انبوه طلایی رنگ را هل داد پشت گوش هایش و با دلخوری گفت:
- خانوم! شما چی از زندگی من میدونی که راحت آبرومو گذاشتی کف دستت و داری میریزیش رو زمین. منم برا خودم زندگی روبه راهی داشتم... به خدا اگه بچه مریض رو دستم نمونده بود...
غرورش نمیگذاشت جلوی آذین گریه کند اما طاقتش هم طاق شده بود. اشک ها روی صورتش روان شد. غصه توی چشمهای آذین ته نشین شد، فهمیده بود که هیچ چاره ای ندارد جز پشیمانی که تا خرخرهاش بالا آمده بود. کاش هیچوقت در این خانه باز نمیشد تا صورت زنی که تا همین غروب داشت شیطنت میکرد و ...
دسته بندی : | |
---|---|
کد کتاب : | EP_5346 |
ناشر : |
انتشارات شاملو
|
مولف : | |
قطع : | رقعی |
تعداد جلد : | 1 جلد |
نوع جلد : | جلد نرم |
تعداد صفحات : | 111 |
سال چاپ : | 1396 |
وزن : | 145 گرم |
کتاب به سبد خرید افزوده شد!
امکان افزودن تعداد بیشتر به سبد خرید وجود ندارد!
دیدگاهی ثبت نشده است.