نسخه وب اپلیکیشن پنجره

خانه علاقه‌مندی‌ها 0 اکانت

کتاب چهل و یک روز

موجود

از آن غروب پاییزی، یک سال و سه ماه و یازده روز می‌گذرد و روزی نیست که دقیقه‌ای به او فکر نکنم و در آن مدت‌زمانْ از تمام بدبختی‌هایم رها نشوم. مطمئنم که او هم گاهی به این دستفروش خیابان انقلاب فکر می‌کند. با تمام دلتنگی‌ام حتّی اگر دیگر او را نبینم، هرگز از دستش نداده‌ام. مجموعه داستان

+ بیشتر

توضیحات

از آن غروب پاییزی، یک سال و سه ماه و یازده روز می‌گذرد و روزی نیست که دقیقه‌ای به او فکر نکنم و در آن مدت‌زمانْ از تمام بدبختی‌هایم رها نشوم. مطمئنم که او هم گاهی به این دستفروش خیابان انقلاب فکر می‌کند. با تمام دلتنگی‌ام حتّی اگر دیگر او را نبینم، هرگز از دستش نداده‌ام. او با آن لبخند الهی تا لحظه‌ی مرگم و حتی پس از مرگم، با من همراه خواهد بود.

من او را همان‌گونه در دل و ذهن نگه می‌دارم که حوالی خیابان انقلاب در انتظار اوست.

زیر لب زمزمه می‌کنم:«مرا اُمید وصال تو زنده می‌دارد...»

 خون به صورت و دست‌هایم می‌دود. دیگر آن احساس نااُمیدی و خیانت را ندارم. گرم شده‌ام. به سوی خانه پا تند می‌کنم. 

برف با ابُهت تمام شروع به باریدن کرده است.


مشخصات

دسته بندی :
کد کتاب : EP_3872
ناشر : انتشارات سرو سیمین
مولف :
قطع : رقعی
تعداد جلد : 1 جلد
نوع جلد : جلد نرم
تعداد صفحات : 107
شابک : 978-6-2280-8805-1
نوبت چاپ : 1
سال چاپ : 1403
وزن : 100 گرم

نظرات کاربران

دیدگاهی ثبت نشده است.

کتاب به سبد خرید افزوده شد!

امکان افزودن تعداد بیشتر به سبد خرید وجود ندارد!